کج نشستن. خمیده و ناراست نشستن. یک بری نشستن. لمیدن. - کژ نشستن و راست گفتن. یعنی با ظاهری ناراست سخن براستی گفتن. به عکس راست نشستن و کژ گفتن: بیا تا کژ نشینم راست گویم چه خواریها کز اونامد برویم. نظامی
کج نشستن. خمیده و ناراست نشستن. یک بری نشستن. لمیدن. - کژ نشستن و راست گفتن. یعنی با ظاهری ناراست سخن براستی گفتن. به عکس راست نشستن و کژ گفتن: بیا تا کژ نشینم راست گویم چه خواریها کز اونامد برویم. نظامی
نشستن بحالت خمیده. مقابل راست نشستن. - کج نشستن و راست گفتن، مقابل راست نشستن و کج گفتن. راست نشستن بدلالت الظاهر عنوان الباطن گویای صحت قول و اعتماد و اتکاء بنفس تواند بود اما در شواهد ذیل مراد این است که شخص می تواند ظاهر را دلیل باطن و یا عنوان باطن قرار ندهد بظاهر کج و ناراست و غیر مستقیم باشداما صفای باطن و استقامت نفس و صحت گفتار را از دست ندهد: بیا تا کج نشینم راست گویم که کجی ماتم آرد راستی سور. انوری. بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو کز خوشی و خرمی اندرخور نظاره نیست. انوری. هر چه پرسم ترا بهانه مجوی پیش من کج نشین و راست بگوی. اوحدی. کج نشین راست گو بده انصاف با جزالت نگر چگونه تراست. ابن یمین (دیوان ص 345)
نشستن بحالت خمیده. مقابل راست نشستن. - کج نشستن و راست گفتن، مقابل راست نشستن و کج گفتن. راست نشستن بدلالت الظاهر عنوان الباطن گویای صحت قول و اعتماد و اتکاء بنفس تواند بود اما در شواهد ذیل مراد این است که شخص می تواند ظاهر را دلیل باطن و یا عنوان باطن قرار ندهد بظاهر کج و ناراست و غیر مستقیم باشداما صفای باطن و استقامت نفس و صحت گفتار را از دست ندهد: بیا تا کج نشینم راست گویم که کجی ماتم آرد راستی سور. انوری. بر جهان افکن نظر پس کج نشین و راست گو کز خوشی و خرمی اندرخور نظاره نیست. انوری. هر چه پرسم ترا بهانه مجوی پیش من کج نشین و راست بگوی. اوحدی. کج نشین راست گو بده انصاف با جزالت نگر چگونه تراست. ابن یمین (دیوان ص 345)
در تداول عامه، انکار کردن مال کسی که نزد او به امانت یا دین بوده است. مالی را به وام گرفتن و اظهار افلاس یا انکار کردن. مالی را به غصب متصرف شدن و انکار کردن. پس از وام بسیار کردن گفتن که ورشکست هستم و هیچ ندارم با آنکه دارد و یا محتمل است که دارد. (یادداشت مؤلف)
در تداول عامه، انکار کردن مال کسی که نزد او به امانت یا دین بوده است. مالی را به وام گرفتن و اظهار افلاس یا انکار کردن. مالی را به غصب متصرف شدن و انکار کردن. پس از وام بسیار کردن گفتن که ورشکست هستم و هیچ ندارم با آنکه دارد و یا محتمل است که دارد. (یادداشت مؤلف)
حال قی به کسی دست دادن. و غالباً به معنی مجازی برای نشان دادن نفرت و انزجار استعمال شود. (از فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به عق و عق زدن و عق شدن و عق گرفتن شود
حال قی به کسی دست دادن. و غالباً به معنی مجازی برای نشان دادن نفرت و انزجار استعمال شود. (از فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به عق و عق زدن و عق شدن و عق گرفتن شود